_ خب ... گفته بودی وبلاگ داری ؟
: نه ؟
_ نداری ؟
: نه !
_ قبلا هم نداشتی ؟
: نه !
_ جی میل داری ؟
: نه !
_ آدرس ای میل ات رو بنویس !
: ...
_ آدرس وبلاگت چی بود ؟
: ندارم !
_ ایمیلت رو دوباره بخون !
: ...
_ جی میل ات رو هم دوباره بگو !
: ندارم ... گفتم ندارم !
_ آدرس وبلاگ جدید یا قبلی ؟
: ندارمممم ...
_ چرا جی میل نداری ؟
: دوست نداشتم
_ پس چند تا ایمیل داشتی ؟
: یکی !
_ چند تا وبلاگ داشتی ؟
: نداشتمممم ...
_ گفتی فیلتر شده بودی ؟
: نه ... نهههه
_ صداتو بیار پایین ! ... حالا بگو اسمش چی بود ؟
: تب ... تب ... تب دارم ... ولم کنید ! ولم کنید !
...
میدونم برات سخت بوده این خونه عوض کردن...ولی خوشحالم که دوباره جایی برای خوندنت داریم...هرچقدر هم که تلخ باشه میدونیم که پشتش یه مهتاب نشسته که تبدارش هم زیباتر از تمام دنیاس...به امید روزی که تب بره و فقط مهتابش بمونه...از اون مهتاب ها که بسه واسه روشن کردن تمام شبای دنیا...ایمان دارم عمر روزای بد انقدر کوتاهه که اون شب مهتابی رو خواهیم دید...
خیلی ... خیلی سخت بود ...
شروع دوباره خیلی سخت بود ...
الان تنها خوشحالی من اینه که جایی برای دوباره کنار هم بودن دارم ...
ممنونم که تلخی مهتاب رو انقدر دوستداشتنی تعبیر می کنی ...
ممنونم که انقدر محکم ایمان داری که دل من می لرزه ...
چشمانم هر روز به اسمان میدوختم که کی باز مهتاب طلوع خواهد کرد .. شاید از گمراهی من بود ...مهتاب بود و من نبودم ...
حرف های قشنگ حمید رو بی تکرار برایت تکرار میکنم
امیدم اینه که مهتابت اونقدر پر نور باشه گه جای هر خورشید کذایی رو تو این دنیا پر کنه
از برگشتنت خوشحالم
میکائیل عزیز ...
همیشه لطف داشتی
و چقدر من بی معرفتم
ممنونم ...
ممنونم ...
سلام مهتاب بی تابم .... قرارت بر تابیدن مدام باشد ماه مهربان من ... بتاب تا آسمان روشن شود به تابیدنت ...
خوش آمدی نازنینم .
مامان نرگس ...
...
چه خوب که اینقدر ها باهوش نیستن که بفمن تب ات ایهام دارد....
ذره ای از هوش بهره ندارند محبوب ...
آخر تبمان دامنشان را می گیرد ...
می گیرد ...